من پریشانم و از روحی پریشان می نویسمصخره ای فرسوده ام از موج و طوفان می نویسمگریه کن بانوی من این بغض های واپسین راگریه کن ... من شاعرم در زیر باران مینویسمچند روزی بیشتر در شهرتان شاید نباشماهل شهر عشقم و از طاق بستان می نویسماز نگاهی قهوه ای از چشم های نافذی کهجذبه ی آبادی ام را کرد ویران می نویسمعاشقم ... دیوانه ی شهری که صحرایی ندارداز خیابان ! از خیابان ! از خیابان ! مینوسیماو دلم را می رباید ، بهترین آنی که دارمای مسلمانان من از یک نا مسلمان می نویسماو خرافاتی ست فال قهوه ها را دوست داردفالگیرش می شوم از راز فنجان می نویسمشاعرم ؟ نه ... آخرین کفر زمان بی مکانمبا تمام کافری هایم از ایمان می نویسماین غزل دارد قصیده می شود ای مهربانانمن ولی از عاشقی هایم کماکان می نویسم برچسبها: وحید پورداد بخوانید, ...ادامه مطلب
من از عاشق شدن بی بوسه های یار میترسم من از عشقی که باشد آخرش دیوار میترسم همین امروز با دل میکنم عهدی که بعد از ا®, ...ادامه مطلب