بی سبب زخم زبان بر جگرم نگذارید
وقت و بى وقت فقط سر به سرم نگذارید
مثل قابیل نگردید به دور و بر من ...
داغ فرزند به دوش پدرم نگذارید
عرصه ى زندگى ام تنگ شده؛ بدتر از آن ...
لحظه اى نیست که پا روى پرم نگذارید
من که درجاذبه و دافعه تان مى سوزم
هیزم تازه به چشمان ِ ترم نگذارید
مى روم آخر از اینجا، به خداوند قسم ...
این قدر سنگ به راه سفرم نگذارید
کم شده طاقتم از بار ندانم کارى....
کوه را باز به روى کمرم نگذارید
"دوست دارم بروم " جمله ى کوتاهى نیست
کاشکى از دل خود بى خبرم نگذارید
برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 156