هوای تو

متن مرتبط با «خورد» در سایت هوای تو نوشته شده است

دو زلفی نرم نرمک تاب می خورد

  • بَلَم آرام چون قویی سبکباربه نرمی بر سر کارون همی رفتبه نخلستان ساحل قرص خورشیدز دامان افق بیرون همی رفتشفق بازی کنان در جنبش آبشکوه دیگر و راز دگر داشتبه دشتی پر شقایق باد سرمستتو پنداری که پاورچین گذر داشتجوان پارو زنان بر سینه ی موجبَلَم می راند و جانش در بَلَم بودصدا سر داده غمگین در ره بادگرفتار دل و بیمار غم بود«دو زلفونت بُوَد تار رُبابم»«چه می خواهی از این حال خرابم »«تو که با مو سر یاری نداری »«چرا هر نیمه شو آیی به خوابم»*درون قایق از باد شبانگاه دو زلفی نرم نرمک تاب می خوردزنی خم گشته از قایق بر امواجسر انگشتش به چین آب می خوردصدا چون بوی گل در جنبش آببه آرامی به هر سو پخش می گشتجوان می خواند سرشار از غمی گرمپی دستی نوازش بخش می گشت«تو که نوشم نئی نیشم چرایی؟»«تو که یارم نئی پیشم چرایی؟»«تو که مرهم نئی ریش دلم را«نمک پاش دل ریشم چرایی؟»*خموشی بود و زن در پرتو شامرخی چون رنگ شب نیلوفری داشتز آزار جوان دل شاد و خرسندسری با او، دلی با دیگری داشتز دیگر سوی کارون زورقی خردسبک بر موج لغزان پیش می راندچراغی کورسو می زد به نیزار صدایی سوزناک از دور می خواندنسیمی این پیام آورد و بگذشت:«چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی»*جوان نالید زیر لب به افسوس«که یک سر مهربونی، درد سر بی»*فریدون توللیبرچسب‌ها: اشعار متفرقه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • قسم خوردی به جان خود، که می آیی به دیدارم

  •   بپیچم گر به خود از شور ِعشقت ، بند لازم نیست کمند زلف را آماده کن، هرچند لازم نیست!   ز شادی رویگردانم، که شادم با غم ِعشقت چو پُر شد سینه‌ام زین غم، دل ِخرسند لازم نیست   بخند ای غنچه لب، شاید ز دلتنگی برون آیی ز گل زیبا تری، اما مگو لبخند لازم نیست   بلایِ چشم ِبد را خواهی از خود گر بگردانی مرا بر گِردِ سر گردان، دگر اسفند لازم نیست   قسم خوردی به جان خود، که می آیی به دیدارم چو می‌دانم نخواهی آمدن، سوگند لازم نیست   ازین گوش آید و از گوش دیگر می رود بیرون مرا با عشق او بگذار ناصح، پند لازم نیست   حذر کن از وصال دائمی، کز عشق می‌کاهد میان عاشق و معشوق، این پیوند لازم نیست   بمان همواره شیر,قسم,خوردی,جان,خود،,آیی,دیدارم ...ادامه مطلب

  • شبی شراب به یاد تو نازنین خوردم

  •   شبی شراب به یاد تو نازنین خوردم شراب ناب از انگور دستچین خوردم   به کوچه آمده بودم کمی هوا بخورم که چشم مست تو را دیدم و زمین خوردم   بریده بود تب تشنگی امانم را برای رفع عطش آب آتشین خوردم   یکی سلامتی تو، یکی به عشق تو، باز یکی به یاد تو عاشق‌ترین‌ترین خوردم   به مست خرده مگیر، از سیاه‌مستی بود هزار مرتبه تا پا شدم زمین خوردم   تو پشت پا به دل من، من از زبان تو زخم  تو آن‌چنان زده‌ای و من این‌چنین خوردم برچسب‌ها: بهمن صباغ زاده,شبی,شراب,یاد,نازنین,خوردم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها