قسم خوردی به جان خود، که می آیی به دیدارم

ساخت وبلاگ

 

بپیچم گر به خود از شور ِعشقت ، بند لازم نیست

کمند زلف را آماده کن، هرچند لازم نیست!

 

ز شادی رویگردانم، که شادم با غم ِعشقت

چو پُر شد سینه‌ام زین غم، دل ِخرسند لازم نیست

 

بخند ای غنچه لب، شاید ز دلتنگی برون آیی

ز گل زیبا تری، اما مگو لبخند لازم نیست

 

بلایِ چشم ِبد را خواهی از خود گر بگردانی

مرا بر گِردِ سر گردان، دگر اسفند لازم نیست

 

قسم خوردی به جان خود، که می آیی به دیدارم

چو می‌دانم نخواهی آمدن، سوگند لازم نیست

 

ازین گوش آید و از گوش دیگر می رود بیرون

مرا با عشق او بگذار ناصح، پند لازم نیست

 

حذر کن از وصال دائمی، کز عشق می‌کاهد

میان عاشق و معشوق، این پیوند لازم نیست

 

بمان همواره شیرین کام ای "بهمن" که خوش گفتی

کنار سینی چای تو اصلا قند لازم نیست!

 

محمد قهرمان


برچسب‌ها: اشعار متفرقه هوای تو...
ما را در سایت هوای تو دنبال می کنید

برچسب : قسم,خوردی,جان,خود,آیی,دیدارم, نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 153 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 11:46