بیستون بود و تمنای دو دوست. آزمون بود و تماشای دو عشق. در زمانی که زعشق ، ناله میزد " شیرین" ، تیشه میزد "فرهاد"! نه توان گفت به جانبازی فرهاد: افسوس، نه توان کرد ز بی جانی "شیرین" فریاد. کار "شیرین" به جهان عشق برانگیختن است! کار فرهاد برآوردن میل دل دوست خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن خواه با کوه در آویختن است. رمز شیرینی این قصه کجاست؟ که نه تنها شیرین، بینهایت زیباست آنکه آموخت به ما درس محبت ، میخواست جان چراغان کنی از عشق کسی به امیدش ببری رنج بسی به وصالش برسی یا نرسی سینه بی عشق مباد یک نفسی... برچسبها: فریدون مشیری,درس,محیت ...ادامه مطلب