رفته ای چندی است تا خالی شوی از ما و من هاخوش ندارم ناخوش احوالت کنم ، با این سخن هاگریه کردم بی تو روی شانه های جالباسیعطرتلخت مانده روی تک تک این پیرهن هابعد تو ، باد است حرف عالم و آدم ، به گوشمپندهای پیر مردان... شایعات پیرزن ها...رفته بودی ، مثل اشک ، از چشمها افتاده بودمبا تو ، اما باز افتاده ست اسمم ، در دهن هاکیستی ای عشق ؟ وقتی نیستی در سوگ و سورمچیست فرق پیرهن های عروسی ، با کفن ها؟حوض بی ماهی ، حیاط برگریزان، چای بد طعمباز با گلپونه ها « من مانده ام تنهای تنها »برچسبها: علیرضا بدیع بخوانید, ...ادامه مطلب