رفته ای چندی است تا خالی شوی از ما و من ها
خوش ندارم ناخوش احوالت کنم ، با این سخن ها
گریه کردم بی تو روی شانه های جالباسی
عطرتلخت مانده روی تک تک این پیرهن ها
بعد تو ، باد است حرف عالم و آدم ، به گوشم
پندهای پیر مردان... شایعات پیرزن ها...
رفته بودی ، مثل اشک ، از چشمها افتاده بودم
با تو ، اما باز افتاده ست اسمم ، در دهن ها
کیستی ای عشق ؟ وقتی نیستی در سوگ و سورم
چیست فرق پیرهن های عروسی ، با کفن ها؟
حوض بی ماهی ، حیاط برگریزان، چای بد طعم
باز با گلپونه ها « من مانده ام تنهای تنها »
برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 84