دوباره چای ،غزل،غصه،میخوری چیزی؟به طعنه نیست نه حتی تمسخری،چیزی بنوش نوش دلت شعر خیس چشمم وبازبریز زهر، یکی جام سرپُری ،چیزیچه بیهوا شدم آماج تیر چشمانتهمیشه قبل ملامت ،تذکّری ،چیزیدوباره شیشه ى بغض مرا غروردلتمجاب کرد ،به سنگی به آجری چیزی برای تنگ بلوری که بد ترک خورده نیاز نیست شکستن ،"تلنگری" چیزیچقدرحرف به چشمت رسید و نشنیدمبرای دلخوشی من تظاهری ،چیزی گذشته ام زجنون بسکه خواندی ام مجنونکم است جان من القاب درخوری،چیزیحراج کرده دلم عشق را بیا برداربجاش کینه بیاور، تنفری، چیزیبیا تمام کن اصلاً ببر تمام مرانیاز نیست سپاسی ،تشکری ،چیزیدوباره چای که یخ کرده پا به پای غزل دوباره غصه دوباره ،نمیخوری چیزی؟ برچسبها: اشعار متفرقه, ...ادامه مطلب
بهار آمده، تنها بهار میداند که قدر یار سفرکرده یار میداند رها شدهست و گرفتار قلب من، این را کسی که شد به غم تو دچار میداند چهها به روز من آورد شب، شب چشمت فقط مدّبر لیل و نهار میداند بهار غیر , ...ادامه مطلب
نسیمی بافه های گیسوانم را رها کرده خدا با بی قراری سرنوشتم را بنا کرده همیشه معتقد بودم که عشق افسانه ای واهی است ولی انگار حالا در دلم آتش به پا کرده پشیمان است هرکس عشق را پنهان نگه دارد پشیمان ت, ...ادامه مطلب
وا کرده ام آغوش قُلِ اللهِ شَهیدا نزدیک بیا اَقرَبُ مِن حَبلِ وَریدا از کوچه گذشتی و نگاهم به تو افتاد لزید دلم, ...ادامه مطلب