نگاهت آسمان را دید می زد چه حرفهایی که از امید می زد گلی از آرزو ، در قامت توو چشمت ، طعنه بر خورشید می زد اسماعیل جلیلی « غافل », ...ادامه مطلب
نوروز شد، غلتید روی سفرهام سیبتعیدی بده ای برکت یک سال در جیبت!تو: نسخهای کمیاب با خطّ خود حافظکردند با خورشید صبح عید، تذهیبتخورشید فروردین نه! مستِ استکانی ازجوشاندهی بابونه، لیمو، سنبل الطیبتکج کرده بودی راه و بی یک بوسه میرفتیلب هـــای لجبــازم ولــی کردند ترغیبت...روز ازل یک آن ملائک ذوقشان گل کردکــردند با شــهد و گلاب ناب ترکیبتگفتی :" بیا و کفترک! بر بام من بنشین"پرواز را برد از سرم آن کاف ِ تحبیبت برچسبها: آرش شفاعی, ...ادامه مطلب
دیشب کسی با دست خود بر روی قلبم نفت پاشید کبریت همراهش نبود ،اما نیازی هم نمیدید تا سنگ چخماخی ، پلکش روی پلک دیگرش رفت با چشمکش آتش گرفتم ! در عوض خندید و خندید آتش نشانی را نمیخواهم ، خبر کردن ندارد! لطفا بیا بامن بگو او در کدامین کوچه پیچید با سرعت از پیشم گذشت اما ندیدم ، خب! کجا رفت این بار هم با رسم خود " خورشید شب "خارج شد از دید راحت بگم ! باقصد دزدین نیامد ، رهگذر بود ! با این وجود از,خورشید ...ادامه مطلب
آغوش تو چقدر می آید به قامتم در آن ، به قدر پیرهن خویش راحتم می پوشمت که سخت برازنده ی منی امشب به شب نشینی خورشید دعوتم خوشوقتی صدای تو از دیدن من است من هم از آشنایی تان با سعادتم! با خود ، تو را به اوج _ به معراج_ می برم امشب اگر به خاک بریزد خجالتم بازار شام کن شبمان را به موی خود بگذار دیدنی بشود با تو ، خلوتم بر شانه ام گذار سرانگشت برف را کوهم ولی تمام شده استقامتم من سیرتم هم,نشینی,خورشید,دعوتم ...ادامه مطلب