مابین دو بازویت آنجا که تو می دانی
زندانک قصرم شد دل مجرم و زندانی
هر لحظه جدا از تو یک قصه ی غمگین است
می بارم و می دانم تو قصه نمی خوانی
شانه مکش آن مو را آن خرمن شب بو را
در چین و خم مویت دل رفته به مهمانی
از شاخه فرو ریزم گل های بهاری را
فریاد ز آهِ من این آهِ زمستانی
غیر از تو و این کوچه من نابلد راهم
هستی تو الفبای ِ این طفل دبستانی
از شاعرک چشمت افسانه بگو گاهی
پروانه نمی سوزد با شعر و غزلخوانی
دستی به دلم داری دستی به قلم دارم
همدست شوند این دو ، شعرم شود عرفانی
تحریم لبت بردار تا دست ز جان شویم
رندانه بکن نرمش چون دولت روحانی
در کوره دهی تنها با این دو سه دلشادم
توباشی و من باشم یک جمعه ی بارانی
زین طرفه که من دارم زین جلوه که تو داری
درمانده و در بُهت است خاقانی شروانی
از حق که نشد پنهان از تو چه کنم پنهان
در خواب منی هر شب با بوسه ی پنهانی
ابوذروهاب
برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 239