خدا را شکر، گیر افتاده ام در تور گیسوها
که خیلی ها گرفتارند با قلّاب ابروها!
مهاراجای من! از گوشه ی ایوان تماشا کن
که می افتند پیش پای تو در سجده هندوها
چنان عشق این پلنگ خسته را انداخته ست از پا
که هرجا می رود دستش می اندازند آهوها...
مرا «نیش زبانت»، مانع از «نوش لبانت» نیست
به نیشی دل نخواهد کـَـند، خرس از شهد کندوها
اگر سویت بیایم، می روی یک شهر آنسوتر
شبیه گُربه افتادم به دنبال پرستوها
تو را تا کی میان سینه ام پنهان کنم ای عشق؟
نخواهد ماند آتش تا ابد در عمق پستوها
برچسب : زبان, نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 205