خشت خشت عشق را معشوق غارت کرد و رفت

ساخت وبلاگ

 

عشق تو رفته ست ای دل پس وفاداری بس است

پاره کن رخت سیاهت را عزاداری بس است

 

آن قطار حامل معشوق قصدش جان توست

بر تنت کن پیرهن دهقان، فداکاری بس است

 

شانه اش را بُرد با خود؟ ای دلم غمگین مباش

تکیه کردن بر غبار کهنه دیواری بس است

 

خشت خشت عشق را معشوق غارت کرد و رفت

از حیاط خانه ای ویران ، نگه داری بس است

 

کم زلیخا از فراق یوسفش آسیب دید؟

عقل را دریاب ای دل عشق سالاری بس است

 

روح اله عسگری


برچسب‌ها: اشعار متفرقه هوای تو...
ما را در سایت هوای تو دنبال می کنید

برچسب : معشوق, نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 192 تاريخ : پنجشنبه 6 مهر 1396 ساعت: 8:49