با تو لب بر لبم و بس که زبانت مَلَس است
هوسم بوسه زدن های نفس در نفس است
آن قَدَر بوسه به لب های تو باید بزنم
که بگیرد نفس امّا تو نگویی که بس است!
مرگ یک بار می آید به سراغِ همه کس
جان ندادن به تو و زنده نشستن عبث است
به هوایت قسم از بس که برایم نفسی
دم به دم با تو فدا کردنِ جانم هوس است!
قلب من کاش فقط مال تو باشد نه خودم
دور از آغوش تو این سینه برایم قفس است!
تو خدای منی و وَه که چه با ایمانم!
تو هم ای کاش بگویی که خدایت چه کس است؟!
محمد قلی نسب
برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 164