آرزو

ساخت وبلاگ

 

خدمت شروع شد، تاریک و تـو بـه تـو

بی عکس نامزدش، بی عکس « آرزو »

 

شب های پادگان، سنگین و سرد بود

آخـر خدا چرا ؟... آخـر خدا چگو....

 

نه... نه نمی شود، فریاد زد : برقص...

در خنده ی فـروغ، در اشک شاملو...

 

توی کلاهِ خود، لاتین نوشته بود

"Your hair is black, Your eyes are blue"

 

« - : خاتون تو رو خدا،سر به سرم نذار

این جا هـــوا پسه، اینجـــا نگـو نگـو»

 

یک نامــــه آمد و شد یک تــــراژدی

این تیتر نامه بود: « شد آرزو عرو...

 

س » و ستاره ها چشمک نمی زدند

انگار آسمــــان حالش گرفته بود

 

تصمیم را گرفت، بعد از نماز صبح

با اشک در نگـــاه، با بغض در گلو

 

بالای بــــــرج رفت و ماشه را چکاند

با خون خود نوشت: « نامرد آرزو... »

هوای تو...
ما را در سایت هوای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 175 تاريخ : دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت: 3:29