زلزله یعنی قدم های تو وقت رفتنت

ساخت وبلاگ

 

ظهر مرداد است و این گرما و دم این روزها

یاد آغوش تو می اندازدم این روزها

 

زلزله یعنی قدم های تو وقت رفتنت 

مثل یک شهرم که می ریزد بهم این روزها

 

درب و داغانم به آن حدی که همدردی کند

با دلم ویرانه های ارگ بم این روزها

 

سینه ام می سوزد و سیگار کم می آورد

پیش هر آهی که دارم می کشم این روزها

 

در نگاهت حالت اندوه از مُد رفته است

نه نمی آید به ابروی تو خم این روزها

 

آبی ات لنز است و سرخم کاسه ی خون ، می شویم_

با چه رویی خیره در چشمان هم این روزها

 

عقل یا احساس،حق با کیست ؟ من هم مانده ام

در خودم هم شاکی ام،هم متهم،این روزها

 

ترسی از مردن ندارم،بی تو تمرین کرده ام

ساعتی صد بار آن را دست کم این روزها

هوای تو...
ما را در سایت هوای تو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 178 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 11:14