ماییم و در این آینه حیران تو بودن
یک عمر تماشاچی چشمان تو بودن
این گونه به پیشانی عشاق نوشتند :
دل دادن و افتادن و ویران تو بودن
تقدیر چنین بود : بمیریم و بمیریم
دادند به ما قسمت قربان تو بودن
درویشی و بی خویشی و پیمانه پرستی
پیوسته چنین باد : پریشان تو بودن
رفتیم و رسیدیم و نشستیم و شکستیم
صوفی به خطا دم زد از امکان تو بودن
برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 178