لبت را دیدم'>دیدم و دیدم که ساغر راست می گوید
تنت رادیدم و گفتم : صنوبر راست می گوید
گل پیراهنت را هر که بو کرده است می داند
هل و آویشن و نعنا و شبدر راست می گوید
هوای خانه را گیسوی خیست می کند ، خوشبو
گلاب و مشک و عود و عطر و عنبر راست می گوید
چه تندیس قشنگی میشود وقتی که می خندی
صدف ، الماس ، مروارید ، مرمر راست می گوید
نیازی نیست انگشت ظریفت را ، به انگشتر
عقیق و یشم و یاقوت و در و زر راست می گوید
میان غنچه های باغ ، صحبت بر سر این است
که باد از بوی آن زلف معطر ، راست می گوید
دل و دین بردی از مردم ، ولی از ترس رسوایی
مسلمان می کند حاشا و ، کافر راست می گوید
چه زیبا بود آزادی و من باور نمی کردم
قفس را دیدم و گفتم : کبوتر راست می گوید
برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 70