آمدى تا دَك كنم آن دخترِ مغرور را
كِى تحمل كرده بلبل، وزوزِ زنبور را؟
ياد چشمان شرابىِ تو مى افتم عزيز
تا كه مى بينم به شاخه، خوشه ى انگور را
هرچه فرمان ميدهد چشمت اطاعت ميكنم
مثل سربازى كه اجرا ميكند دستور را
چشم مى بندم به تو، وقتى كه لب وا ميكنى
ميكند شيرين لبانت، چشمه هاى شور را
از صراط المستقيمِ موى مشكىِ تو شد
آن همه لعنت كه كردم دختران بور را
آه اگر مبعوث ميشد از زنان پيغمبرى
يك نگاه تو شفا ميداد چشم كور را
برچسب : نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 183