هوای تو

متن مرتبط با «بوسه» در سایت هوای تو نوشته شده است

 بوسه ای سرد برای شبمان کافی نیست  

  • زُل بزن خوب به عکسم چه در آن می بینی ؟ من به تصویر در این قاب شباهت دارم ؟ مثل یک مرده ام وُ توی خودم دفن شدم وَ به این مقبره ی سرد رضایت دارم سالها دور شدم از وطنِ مشرقی ام رفته ام سمت غروبی که دلش خونین است... شده ام خانه به دوش وُ شبم از درد پُر است گوشه ی کشورِ اوهام اقامت دارم سعی کن منصرف از ماندن ِ بی عشق شوی راه پُر کردن این فاصله ها مسدود است من به افسرگی مزمن وُ داروهایم بیشتر از تو و بوسیدنت عادت دارم !از زوایای تعفّن به تنم دست بزن دستمالی که لبِ تخت زمین افتاده !حالتِ گُنگ وَ مرموز، درون چشمم بعد از امشب که به تو قصد ِخیانت دارم سعی کن قیدِ لب یخ زده ام را بزنی بوسه ای سرد برای شبمان کافی نیست با هزاران نفر از جنسِ تو چون خوابیدم توی نزدیکیِ بی عشق مهارت دارم !حبس کن ذهن مرا در دل تاریکی ها مثل زنجیر شو در بی کسی زندانم علتِ بستن پاهام به دستان خودم حسّ خوبیست که نسبت به اسارت دارم لُخت کن شهوت بی رحم خیالاتِ مرا لُخت شو تا که مرا لای لجن غسل دهی من همان فاحشه ی کوچکِ قدیسه نمامکه فقط توی غزلهام جسارت دارم برچسب‌ها: صنم نافع بخوانید, ...ادامه مطلب

  • نکند مادرم از بوسه ی مان بو ببرد

  • اگر امشب بت من دست به ابرو ببردخبر مرگ مرا باد به هر سو ببردهر کسی شعر به چشمان تو تقدیم کندمثل این است که رقاصه به باکو ببردسر مویی اگر از حسن تو معلوم شودسر انگشت زیاد است که چاقو ببرد!روسری های تو , ...ادامه مطلب

  • هوس بوسه

  •   با تو لب بر لبم و بس که زبانت مَلَس است هوسم بوسه زدن های نفس در نفس است   آن قَدَر بوسه به لب های تو باید بزنم که بگیر, ...ادامه مطلب

  • خیال بوسه بر لب های تو چون خواب می ماند

  •  نبودی با خودم بردم تمام رنجهایم را شبیه باد در خود محو کردم ردپایم را   حلالم کن اگر گاهی تو را آزار می دادم اگر از روی خودخواهی تو را آزار می دادم   تعلق داشتن در سرنوشتت نیست می دانم و با یک مرد ماندن در سرشتت نیست می دانم   خیال بوسه بر لب های تو چون خواب می ماند چو دزدی جواهر از زن ارباب می می ماند   به دستاویز تلخی از تو و انجیر دل کندم اگر چه زودباور بودم اما دیر دل کندم   - به نرمی لمس می ,خیال,بوسه,خواب,ماند ...ادامه مطلب

  • بوسه ی پنهانی

  •   مابین دو بازویت آنجا که تو می دانیزندانک قصرم شد دل مجرم و زندانی    هر لحظه جدا از تو یک قصه ی غمگین استمی بارم و می دانم تو قصه نمی خوانی    شانه مکش آن مو را آن خرمن شب بو رادر چین و خم مویت دل رفته به مهمانی  از شاخه فرو ریزم گل های بهاری رافریاد ز آهِ من این آهِ زمستانی   غیر از تو و این کوچه, ...ادامه مطلب

  • رفتی و بوسه به رویم نزدی آخر کار

  •   طعم لبهای تو را ذات شکر کم دارد قند لبهات بسیط است است ضرر کم دارد   دیشب ای ماه مرا قابل خود دانستی خوب شد کوچه ما اهل نظر کم دارد   رنگ لبهای تو سرخ است از آن می ترسم گونه های تو سفید است خطر کم  دارد   جنگ بر پا شده در موی تو در دست نسیم چشم های من بیچاره سپر کم دارد   همه ی شهر در این عشق رقیب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها