هوای تو

متن مرتبط با «شعر زندگی بافتن یک قالی است» در سایت هوای تو نوشته شده است

آتش بزن ای عشق ! همه زندگی ام را

  • مانند دو خورشید که بالای زمین استچشم تو سفر کردنم از شک به یقین استروشن شده شب های پریشانی شعرماینها همه از دولتی این دو نگین استای معنی هر واژه ی مبهم !، چه نیازیبا تو به لغتنامه ، به فرهنگ معین استگهگاه اگر اخم تو چون تلخی زیتونشیرینی لبخند تو شیرینی تین استدیوانگی ام گل بکند رفتم از اینجابا این دل بی حوصله که خانه نشین استآتش بزن ای عشق ! همه زندگی ام راآوارگی و در به دری بهتر از این استمن عکس تو را باز در آغوش گرفتمچون برکه که با خاطره ی ماه عجین استآری ، نرسیدیم به هم ، حیف... ولی نه«تا بوده همین بوده و تا هست همین است!»برچسب‌ها: رضا نیکوکار بخوانید, ...ادامه مطلب

  • وقتی که ترکم می کنی ، یک عمر در جا می زنم

  • وقتی که ترکم می کنی ، یک عمر در جا می زنم روی تمام شیشه ها ، شبها مقّوا می زنم وقتی کنارم نیستی ، بیزارم از خورشید و ماه ترکیبی از خاکستری ، بر بوم ِ فردا می زنم چشمان ِ بی آرایشم ، بعد از تو صادق نیستند جای خودم ، آیینه را ، وقت تماشا می زنم ! مایوس و بی انگیزه در هر شعر دفنت می کنم روبانِ مشکی گوشه ی سینی ِ خرما می زنم گاهی تظاهر می کنم ، دارم خودم را می کُشم قرص ِ مُسکِّن می خورم ... اصلا رگم را می زنم! آنقدر شاعر می شوم تا مادرم عاصی شود آتش به قلبِ خسته و حسّاسِ بابا می زنم وقتی که ترکم می کنی، من ترکِ دنیا می کنم یا در خودت غرقم بکن ، یا دل به دریا می زنم ! برچسب‌ها: صنم نافع بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خاک سیاوش ها و رستم هاست اینجا

  • یک سفره ٬ یک آیینه ٬ با آیات قرآن آغاز مشروع گناهی آتشین بودعشقش اهورایی ٬ اما در کنارش مردی نشسته از اهالی زمین بودمردی نشسته که تمامی جنونش در جمله ای کوتاه میشد جا بگیرداین جمله ی کوتاه و ساده : " تا همیشه - دیوانه ی چشم تو ام ای نازنین " بودحرف دلش را گفت اما دیدگانش دیگر توان خشکسالی را نداردآبی ترین ها را خدا در چشم او ریخت انگار راز خلقت دریا همین بوداین مرد اهل مرز پاکی است خاتون مرزی که با خون امیران آبدیدهمرز اساطیر وطن خواهی شبیه مردی که خونش حرمت حمام فین بودخاک سیاوش ها و رستم هاست اینجا خاک کمانگیران بی نام و نشان استخاکی که روزی تخت جمشید و شکوهش یک گوشه از پیشینه ی این سرزمین بوداما زنی که پای این سفره نشسته با آن دل خسته سر یاری ندارددنبال روحی آسمانی وار می گشت در فکر عشقی باز بالاتر از این بوداینبار زن حرف دلش را زد که ناگاه تقدیر هم بر ذات خود لعنت فرستادزن رفت ٬ اما مرد ماند و خاطراتش مردی که مبهوت کلام آخرین بودبرچسب‌ها: وحید پورداد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • فقط نگاه کن و شعرهای تازه بخواه

  • کسی که چشم تو را اینهمه سیاه کشید کسی که طرح مرا باب ذوق تو نزد وتو را به ذوق من اینگونه دلبخواه کشیدبه شاهکار خودش بر تو ! آنقدر زل زدکه نقش آینه ها را به اشتباه کشیدبه رنگ گندمی ات طعم سیب را بخشیدو بعد پای مرا هم به این گناه کشیدفقط نگاه کن و شعرهای تازه بخواهکه هر چه شعر کشید ، از همین نگاه کشیدغزال کوه نشینم ، به خود نناز که گاهگناه ریزش کوهی به پای کاه کشیدمن آن پلنگ جسورم که خرق عادت داشتو نقشه های تصاحب برای ماه کشیدتو را رقم زد و لبخند زد به خلقت خویشمرا کشید و برای همیشه آه کشیدو راز پاکی هر عشق پیش فاصله هاستبه این دلیل میان من و تو راه کشیدبرچسب‌ها: وحید پورداد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من را به چشم عاشق یک زن نگاه کن

  • یک بار هم به نیت دیدن نگاه کنچیزی نگو فقط تو به این تن نگاه کنبر بند بند پیکر این مرد زل بزنبر داستان تلخ شکستن نگاه کنباور نمی کنی که همان مرد آشناستباور نمی کنی که ... دقیقا نگاه کنای فاتح همیشگی قله های عشقیک لحظه است ریزش بهمن ، نگاه کنشاعر شکستنی ست ، ولی تکه تکه اشیه نطفه است رو به سرودن ، نگاه کنمن را شکستی و شده ام شعر تازه ایبر وزن طن ط طن ط ط طن طن ، نگاه کنیک حرف ساده است دلیل جدا شدنفرق رسیدن و نرسیدن ، نگاه کنمن را به چشم شبزده ای دوره گرد ، نهمن را به چشم عاشق یک زن نگاه کنبرچسب‌ها: وحید پورداد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • حیف است که دور از تو غزل شکل بگیرد

  • من آمده ام تا که بگویی گله ها رادل دل نکن و باز بکن مساله ها راحیف است که دور از تو غزل شکل بگیردپیشم بنشین و بشکن فاصله ها رامن هیچ ...که تاریخ به دنبال تو بوده استپایان بده جنگ و همه ی غائله ها رااشکانی و ساسانی و سامانی و غیرهدنبال خودت می کشی این سلسله ها راجریان تو آنقدر خلاصه و قشنگ استکه عاشق خود کرده ای کم حوصله ها راآبستن چشمان تو هستند غزل هاهی پلک نزن ، زجر نده حامله ها راعصیان بکنی ، بغض شوی ، شعر بگوییاز بر شده ام تک تک این مرحله ها راتو پنج دی و من بم آماده ی ریزشآغاز بکن سخت ترین زلزله ها رامن از تو پرم ، از تو نوشتم همه جا راپس دور نریزی همه ی باطله ها رابرچسب‌ها: وحید پورداد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تو بیت آخر همه ی شعرهای منی

  • با اینکه هیچکس به مقامت نمی رسداما به تو جواب سلامت نمی رسدحرف تو است در همه ی این کلاس هاهر دختری به این قد و قامت نمی رسدای لوتی مؤنث دانشکده ، بدانهرگز کسی به پای مرامت نمی رسدقلیان که می کشی همه ی قهوه خانه همحتی به گرد حلقه ی کامت نمی رسدبانو اگر تو پر نکنی دم به دم مرااین پیک ته کشیده ، به جامت نمی رسدتو بیت آخر همه ی شعرهای منیکه بی تو شعر من به تمامت نمی رسدبرچسب‌ها: وحید پورداد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • لبت را دیدم و دیدم که ساغر راست می گوید

  • لبت را دیدم و دیدم که ساغر راست می گوید تنت رادیدم و گفتم : صنوبر راست می گویدگل پیراهنت را هر که بو کرده است می داند هل و آویشن و نعنا و شبدر راست می گویدهوای خانه را گیسوی خیست می کند ، خوشبوگلاب و مشک و عود و عطر و عنبر راست می گویدچه تندیس قشنگی میشود وقتی که می خندیصدف ، الماس ، مروارید ، مرمر راست می گویدنیازی نیست انگشت ظریفت را ، به انگشترعقیق و یشم و یاقوت و در و زر راست می گویدمیان غنچه های باغ ، صحبت بر سر این است که باد از بوی آن زلف معطر ، راست می گویددل و دین بردی از مردم ، ولی از ترس رسواییمسلمان می کند حاشا و ، کافر راست می گویدچه زیبا بود آزادی و من باور نمی کردمقفس را دیدم و گفتم : کبوتر راست می گویدبرچسب‌ها: ستار روهنده بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من و فرهاد از یک طایفه هستیم

  • نمیدانم که میدانی،ولی بد جور دلتنگمبرای دیدنت با هر چه مانع هست می جنگم به خوردم می دهد هر لحظه دوریّ تو حسرت رامنی که خسته از این جاده فرسنگ فرسنگممن و فرهاد, از یک طایفه, هستیم,؛ نگذارم که تا جان در بد, ...ادامه مطلب

  • دنیای من بدون حضورت جهنم است

  • دنیای, من بدون حضورت, جهنم استیک خواب وحشت آور با زجر توأم است ور از تو خُرد می شوم از اینکه بین شهرمی بینم عاشقانه دو تا دست در هم استزل می‌زنم به عکس تو و ابر می شومهر شب بساط گریه برایم فراهم استاز ح, ...ادامه مطلب

  • خنده‌هایت بهانه خوبی است

  • خنده‌هایت بهانه خوبی است، تا که نبضم هنوز هم بزندتا که در دفترم غزل بوزد، نظم هر صفحه را به هم بزندحکمت مشق‌های کودکی‌ام توی دستم به رقص آمده استتا قلم‌کار ابروان تو را خط به خط، مو به مو قلم بزنددل پ, ...ادامه مطلب

  • امشب شب عروسی من یا شب عزاست

  •   موهام روی شانه طوفــان غم رهاست  امشب شب عروسی من یا شب عزاست   دارند از مقابل چشمــان عاشقت با زور می برند مرا روبه راه راست   دارم عروس می شوم این آخرین شب است این انتهـــای قصه ی تلـــخ من و شماست   حتی طنین زلزله ، ویــران نمی کند دیوارهای فاصله ای را که بین ماست   من بی گمان ، کنـــار تو خوشبخت می شدم اما نشد ... نشد که من و تو ... خدا نخواست ...   آن سیب کال ترش که بر روی شاخه بود این روزها رسیده ترین میــوه خداست   اما به جای باغ تـــو در ظرف میــــوه است اما به جای دست تو در سرد خانه هاست   آیینه شمعدان و لباس ِ سفید و ... آه این پیرزن چقدر به چشمانم آشناست   روی سرش هنوز همان چادر کشی است دمپائی ش هنـــوز همانطور تا به تاست   کل می کشند یا؟... نه ! به شیون نشسته اند امشب شب عروسی من یا شب عزاست   حالا چرا عزیز دلم بغض کرده ای ؟ این تازه روز اول و آغاز ماجراست ! برچسب‌ها: پانته آ صفایی, ...ادامه مطلب

  • خوب است بعد از این به دلت اقتدا کنی

  •   خوب است بعد از این به دلت اقتدا کنی حیف است اگر به بوسه فقط اکتفا کنی   از من نترس کفتر جلدم نمی روم ترس من از شماست مبادا خطا کنی   مدیون قلب عاشق من تا قیامتی جز من اگر به عشق کسی اعتنا کنی   چیزی شبیه حالت اسم تو در من است در کوه اگر که نام خودت راصدا کنی   از شوق دیدن تو رسیده ست جان به لب از دست میروم نکند پا به پا کنی برچسب‌ها: مرتضی قلی زاده بابک, ...ادامه مطلب

  • واقعا عاشقم و خواستنم صوری نیست

  •   عشق چیزی ست که می خواهم و مجبوری نیست چاره ی رفتنت از خاطر من دوری نیست   فکر سود و ضررش نیستم از روز نخست واقعا عاشقم و خواستنم صوری نیست   نیش فولادی خنجر زدم آزاد نشد چاره ی این دل دیوانه ی من کوری نیست   ناز تو می خرم و قلب مرا می شکنی ناز کردن که عزیز دلم اینجوری نیست   در دلت جای خوشی یافته ام خوشحالم من نمیخواهم از اینجا بروم زوری نیست برچسب‌ها: مرتضی قلی زاده بابک, ...ادامه مطلب

  • باز کن لب که وقت خیرات است

  •   رد نشو از میان قبرستان، مرده‌ها را تو بی‌قرار نکن چادرت را به روی خاک نکش، روحشان را جریحه دار نکن   از قدمهای نرم , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها