کسی که چشم تو را اینهمه سیاه کشید کسی که طرح مرا باب ذوق تو نزد وتو را به ذوق من اینگونه دلبخواه کشیدبه شاهکار خودش بر تو ! آنقدر زل زدکه نقش آینه ها را به اشتباه کشیدبه رنگ گندمی ات طعم سیب را بخشیدو بعد پای مرا هم به این گناه کشیدفقط نگاه کن و شعرهای تازه بخواهکه هر چه شعر کشید ، از همین نگاه کشیدغزال کوه نشینم ، به خود نناز که گاهگناه ریزش کوهی به پای کاه کشیدمن آن پلنگ جسورم که خرق عادت داشتو نقشه های تصاحب برای ماه کشیدتو را رقم زد و لبخند زد به خلقت خویشمرا کشید و برای همیشه آه کشیدو راز پاکی هر عشق پیش فاصله هاستبه این دلیل میان من و تو راه کشیدبرچسبها: وحید پورداد بخوانید, ...ادامه مطلب
یک بار هم به نیت دیدن نگاه کنچیزی نگو فقط تو به این تن نگاه کنبر بند بند پیکر این مرد زل بزنبر داستان تلخ شکستن نگاه کنباور نمی کنی که همان مرد آشناستباور نمی کنی که ... دقیقا نگاه کنای فاتح همیشگی قله های عشقیک لحظه است ریزش بهمن ، نگاه کنشاعر شکستنی ست ، ولی تکه تکه اشیه نطفه است رو به سرودن ، نگاه کنمن را شکستی و شده ام شعر تازه ایبر وزن طن ط طن ط ط طن طن ، نگاه کنیک حرف ساده است دلیل جدا شدنفرق رسیدن و نرسیدن ، نگاه کنمن را به چشم شبزده ای دوره گرد ، نهمن را به چشم عاشق یک زن نگاه کنبرچسبها: وحید پورداد بخوانید, ...ادامه مطلب
با اینکه هیچکس به مقامت نمی رسداما به تو جواب سلامت نمی رسدحرف تو است در همه ی این کلاس هاهر دختری به این قد و قامت نمی رسدای لوتی مؤنث دانشکده ، بدانهرگز کسی به پای مرامت نمی رسدقلیان که می کشی همه ی قهوه خانه همحتی به گرد حلقه ی کامت نمی رسدبانو اگر تو پر نکنی دم به دم مرااین پیک ته کشیده ، به جامت نمی رسدتو بیت آخر همه ی شعرهای منیکه بی تو شعر من به تمامت نمی رسدبرچسبها: وحید پورداد بخوانید, ...ادامه مطلب
شبی در هیات شاد آمدی ، غمگین مرا خواندیسبک بر شانه ی باد آمدی ، سنگین مرا خواندیدلم اهل خراسان بود و چشمم رومی عاشقتو از آن سوی دیوار بلند چین مرا خواندیدلم دی بود و روحم بهمنی تنها ، تنم اسفندتو از ب, ...ادامه مطلب
چراغا مرده و تاریکه خونه همه خوابن منم چشمامو بستم همه خوابن منم باید بخوابم منم باید...ولی بیدار نشستم ببین کم خوابی شبهای بی بی جلو بی خوابی من ، هیچه هیچه بهت فک میکنم قلبم میلرزه نفس تا میکشم عطرت می پیچه غذا از اشک چشمام شووره هرشب همش بازیچه ی دلتنگیامم دیگه لبخندامم شیرین نمیشه بدون شب بخیرت، تلخه کامم خودت میدونی که باید تموم شه! میدونم....من خودم اینجوری گفتم ولی تا چشمامو رو هم میذارم دوباره یاد اون روزا میفتم همون روزا که دستامو گرفتی که من گم بودم و پیدااام کردی همون وختا که هرجایی میرفتی میدونستم دوباره برمیگردی برا تو از خودم اسطوره ساختم گذاشتم فک کنی مث یه کوهم ولی دستای حسرت رو گلومه یه خنجر رفته انگاری تو روحم میگن بد دردیه درد جدایی که هرچی بگذره ، بدتر میشه جاش شاید من اشتباه کردم، شنیدم یه وختا تا ابد میمونه زخماش! د بسه لعنتی باید بخوابم دیگه تاریکی شب داره میره نوشتم :"من هنوز عاشق..."خدایا یکی گوشیمو از دستم بگیره... برچسبها: نفیسه سادات موسوی, ...ادامه مطلب
خارق العاده اند چشمانت، تازه این با حساب ارفاق است چشمهایت فقط نه در ده ما، شهره در بیکران آفاق است چشم آتش بیا,کافرکیش ...ادامه مطلب
زمین خلاصه ای از چشم آسمانی ِ توست غزل برآمده از بازی زبانی توست نه اندونزی و ژاپن، نه بم، نه هائیتی تکان دهنده , ...ادامه مطلب
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست ناگهان- دریا! - تو را دیدم حواسم پرت شد کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست در دلم فریاد زد فرهـــاد و کوهستان شنید هی صدا در کوه، هی “من عاشقت هستم” شکست بعد ِ تو آیینه های, ...ادامه مطلب
تو را صبحی مه آلود از دل يک خواب آوردم تنت را ريختم در شيشهءمهتاب،آوردم خريدم از پری ها جفت مرواريد چشمت را و از اعماق درياهای بی پاياب آوردم خود من يافتم در قصه ها تخم نگاهت را تو رامن کاشتم...من سايه بودم...آب آوردم بپرس اين دستهای هرزهءآمادهءچيدن کجا بودند وقتی کالی ات را تاب آوردم بريز از خويش،زنبيل مرا از خواستن پرکن برای شاخه هايت يک زمستان خواب آوردم برچسبها: مهدی فرجی,خريدم,مرواريد ...ادامه مطلب
ای بکر ترین برکه! هلا سوره ی صافی! پرهیز کن از این همه پرهیز اضافی! مهری بزن از بوسه به پیشانی سردم بد نام که هستیم به اندازه ی کافی! تلخینه ی آمیخته با هر سخنت را صد شکر! شکرپاش لبت کرده تلافی! با یافتن چشم تو آرام گرفتم چون شاعر درمانده پس از کشف قوافی.. چندی ست که سردم شده دور از دم گرمت.. بر گردنم از بوسه مگر شال ببافی... برچسبها: علیرضا بدیع,یافتن,آرام,گرفتم ...ادامه مطلب
پلک بر هم بزن این چشم اذان پخش کند اشهَدُ انّ ” تو” در کل جهان پخش کند خنده بر لب بنشان حالت لبخند تو را بدهم “حاج حسین و پسران” پخش کند بغلم کن همه جا ! شهر حسودی بکند چشم تو بین زنان تیر و کمان پخش کند باد با موی تو هر لحظه تبانی کرده راز دیوانگی ام را به جهان پخش کند بشود فاشِ همه راز ا, ...ادامه مطلب
تنهایی من رنگ غمگین خودش را داشت یک جور دیگر بود، آیین خودش را داشت تنهایی من بوی رفتن ، طعم مُردن بود تنهایی ام ردّ طنابی دور گردن بود بعضی زمانها پا زمین میکوفت، لج میکرد وقت نوشتن دستهایم را فلج میکرد بعضی مواقع دردسر میشد، زیادی بود بعضی مواقع یک سکوت غیرعادی بود در سینه مثل نامه ا, ...ادامه مطلب
هوا شرجی ، خیابان خیس ، با کفش کتانیها چه آسان زندگی را میدویدیم از جوانیها چقدر آن روزها سر به هوا در کوچه میخواندیم دوتایی یک غزل را بی هوا مثل روانیها و باران نم نمک موسیقـی متن غـزل میشد دُ رِ می فا سُ لا سی می چکید از ناودانیها عسل میریزد از کندو ، تو وقتی شعر میخوانی شکر وصف قشنگی ن, ...ادامه مطلب
غزل چشمت غزل مویت غزل لبهات بانو جان خدا رحـمش بیاید بر مخاطب هات بانــو جان نگاهت منتقدها را حسابـی بـی زبان کرده و شاعرهای سر در گم که در شب هات بانو جان غنایی راه رفتن ها ؛ حماسی عشوه کردن ها چه می چسبد برای ما مجرب هات بانو جان تبــم تند است و هذیانم مفاعیلن مفاعیلن دعا کن قسمتم ب, ...ادامه مطلب
دوست دارم ، تو برایم عشق را معنا کنی خواب دنیا را کنارم غرق در رویا کنی دوست دارم ، دورِ تو پروانه باشم روز و شب شمعِِ من باشی و در من شعله ها بر پا کنی دوست دارم ، از خودم تنهای تنها بگذرم تا تو جایم را بگیری ، در دلم غوغا کنی دوست دارم ، واژه واژه شاعرِ چشمت شوم تا نظر پشت نظر ،شعرِ مر, ...ادامه مطلب