و عشق آمد و با شوق انتخابم کرد
مرا که شهر کر و کورها جوابم کرد
و عشق چشم مرا بست و مشت من وا شد
و عشق بود که وابسته ی نقابم کرد
مرا به جنگلی از وهم و نور و رؤیا برد
میان کلبه ، کمی ورد خواند و خوابم کرد
و عشق هیأت دوشیزه ای اصیل گرفت
سپس به لهجه ی فیروزه ای خطابم کرد
کنار شهوت شومینه سفره ای گسترد
نشست پیشم و شرمنده ی شرابم کرد
دو تکه یخ ته هر استکان می انداخت
و عشق بر لبم آتش نهاد و آبم کرد
گرفت دست مرا در سماع بی خویشی
و چند سال گرفتار پیچ و تابم کرد
و عشق دختری از جنس شور بود و شراب
خمار بودم و با بوسه ای خرابم کرد
برچسب : انتخابم, نویسنده : 9havayeto9586d بازدید : 165