هوای تو

متن مرتبط با «باید این شعر دستتان برسد» در سایت هوای تو نوشته شده است

دوستت دارم ولی باید فراموشت کنم

  • توی آغوشت که بودم لحظه ها بی وزن بود کودکانه ، از نگاهت آسمان می خواستمخواب می رفتم کنارت با تمام ترسهام از تو در کابوس هایم قهرمان می خواستم !روزها آرام از تقویم من رد می شدند بوسه می زد عشق بر سلولهای مرده ام سرنوشتم را درون قصه ها و شعرهافارغ از ابعاد بی رحم زمان می خواستملحن مرموز خدا در عشق بازی هایمانروح عریان مرا در اختیارت می گذاشتمی شدی نزدیک وُ من از شدّت دلضربه هاداشتم می مردم ، از چشمت امان می خواستمآه ای ويرانه ی باغ تخیّل های منای نگاهت یاس غمناک و غريب آسمانمن تو را در ابتدای درک هستی ِ زمینبا همین دستان سرد و ناتوان می خواستم *خوب می فهمم تو را ، این گریه هایم شاهد استدوستت دارم ولی باید فراموشت کنممی سپارم بار غمها را به آغوش خدااو که می داند کسی را آنچنان می خواستمبرچسب‌ها: صنم نافع بخوانید, ...ادامه مطلب

  •  دردم فقط اینست که "با تو بمانم "!

  • غم پرورم ، خورشید من بارانی ام کن درگیرِ احساسات خیس وُ آنی ام کن حتی اگر رویات مشکل ساز باشد ...در تنگنای این غزل زندانی ام کن تا بوسه ات از یاد لبهایم نرفته ستدعوت به حالات بد وُ شیطانی ام کن در فیلم ها "فردین " بمان تا "فتنه" باشم منفی ترین شخصیتِ ایرانی ام کن دردم فقط اینست که "با تو بمانم "!ای انتهای دردها ... قربانی ام کن وقتی وبالم گردنِ شعر تو افتاد راحت به شهر گرگها ارزانی ام کن با اینکه زنها مظهر جهل و گناهند ...فکری به حال جنبه ی انسانی ام کن !برچسب‌ها: صنم نافع بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دست های تو کجایند که آزاد شوم؟

  • پشت پرچینت اگر بزم، اگر مهمانی ستپشت پرچین من این سو همه اش ویرانی ستانفرادی شده سلول به سلول تنمخود من در خود من در خود من زندانی ستدست های تو کجایند که آزاد شوم؟هیچ جایی به جز آغوش تو دیگر جا نیستابرها طرحی از اندام تو را می سازندکه چنین آب و هوای غزلم بارانی ستشعر آنی ست که دور لب تو می گرددشاعری لذت خوبی ست که در لب خوانی ستدوستت دارم اگر عشق به آن سختی هاستدوستم داشته باش ، عشق به این آسانی ست !حسین جنت مکانبرچسب‌ها: اشعار متفرقه بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خاک سیاوش ها و رستم هاست اینجا

  • یک سفره ٬ یک آیینه ٬ با آیات قرآن آغاز مشروع گناهی آتشین بودعشقش اهورایی ٬ اما در کنارش مردی نشسته از اهالی زمین بودمردی نشسته که تمامی جنونش در جمله ای کوتاه میشد جا بگیرداین جمله ی کوتاه و ساده : " تا همیشه - دیوانه ی چشم تو ام ای نازنین " بودحرف دلش را گفت اما دیدگانش دیگر توان خشکسالی را نداردآبی ترین ها را خدا در چشم او ریخت انگار راز خلقت دریا همین بوداین مرد اهل مرز پاکی است خاتون مرزی که با خون امیران آبدیدهمرز اساطیر وطن خواهی شبیه مردی که خونش حرمت حمام فین بودخاک سیاوش ها و رستم هاست اینجا خاک کمانگیران بی نام و نشان استخاکی که روزی تخت جمشید و شکوهش یک گوشه از پیشینه ی این سرزمین بوداما زنی که پای این سفره نشسته با آن دل خسته سر یاری ندارددنبال روحی آسمانی وار می گشت در فکر عشقی باز بالاتر از این بوداینبار زن حرف دلش را زد که ناگاه تقدیر هم بر ذات خود لعنت فرستادزن رفت ٬ اما مرد ماند و خاطراتش مردی که مبهوت کلام آخرین بودبرچسب‌ها: وحید پورداد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گفتی چرا اینقدر با من مهربانی؟

  • گفتی برو! گفتم که میمانم نگفتم؟گفتی چرا؟ گفتم نمیدانم نگفتم؟گفتی خرابم میشوی گفتی ،نگفتی؟گفتم چه میدانی که ویرانم نگفتم؟تو تا توانستی به من از صبر گفتیمن هیچ از شوق فراوانم نگفتمتو هفت نسل عاشقت را شرح دادیمن یک کلام از برگ و بنیانم نگفتمگفتی چرا اینقدر با من مهربانی؟گفتم نپرس! اما، پشیمانم نگفتمگفتی بیا لعنت بگوییم،از ته دلگفتم تو را مدیون شیطانم!! نگفتمرفتی، نمیدانی ، به خواهانت! براین دلاندازه ی موی پریشانم"نه"گفتمبرچسب‌ها: مجتبی سپید بخوانید, ...ادامه مطلب

  • فقط نگاه کن و شعرهای تازه بخواه

  • کسی که چشم تو را اینهمه سیاه کشید کسی که طرح مرا باب ذوق تو نزد وتو را به ذوق من اینگونه دلبخواه کشیدبه شاهکار خودش بر تو ! آنقدر زل زدکه نقش آینه ها را به اشتباه کشیدبه رنگ گندمی ات طعم سیب را بخشیدو بعد پای مرا هم به این گناه کشیدفقط نگاه کن و شعرهای تازه بخواهکه هر چه شعر کشید ، از همین نگاه کشیدغزال کوه نشینم ، به خود نناز که گاهگناه ریزش کوهی به پای کاه کشیدمن آن پلنگ جسورم که خرق عادت داشتو نقشه های تصاحب برای ماه کشیدتو را رقم زد و لبخند زد به خلقت خویشمرا کشید و برای همیشه آه کشیدو راز پاکی هر عشق پیش فاصله هاستبه این دلیل میان من و تو راه کشیدبرچسب‌ها: وحید پورداد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از انتخاب من ، این روز ها پشیمانی

  • تویی که دختر زیبای شهر بارانیچگونه آمده بودی مرا بسوزانی ؟چگونه آمده بودی که عاشقم بشوی ؟و چشم های مرا باز هم ببارانیتویی که بیت به بیت مرا خودت گفتیو راز غربت این شعر را نمی دانی !همیشه جای تو در حرف های سهراب استکه حس بی مثل باغ های کاشانیتو رازدار ستون های تخت جمشیدیشکوه جاری هر نقش طاق بستانیتویی که طعم عسل داشتی چرا چندی ستبه تلخ طعمی زیتون ناب گیلانی ؟حقیقت است و من منکرش نخواهم شدکه برگزیده ای از دختران ایرانینگو که خوب من از چشم هات می خوانماز انتخاب من ، این روز ها پشیمانیتمام قافیه ها را از آن خود کردیببخششان به من این بیت های پایانیولی نه - مال خودت ، چونکه خوب میدانمتو قهر می کنی ، این شعر را نمی خوانیبرچسب‌ها: وحید پورداد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تو بیت آخر همه ی شعرهای منی

  • با اینکه هیچکس به مقامت نمی رسداما به تو جواب سلامت نمی رسدحرف تو است در همه ی این کلاس هاهر دختری به این قد و قامت نمی رسدای لوتی مؤنث دانشکده ، بدانهرگز کسی به پای مرامت نمی رسدقلیان که می کشی همه ی قهوه خانه همحتی به گرد حلقه ی کامت نمی رسدبانو اگر تو پر نکنی دم به دم مرااین پیک ته کشیده ، به جامت نمی رسدتو بیت آخر همه ی شعرهای منیکه بی تو شعر من به تمامت نمی رسدبرچسب‌ها: وحید پورداد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خوش ندارم ناخوش احوالت کنم ، با این سخن ها

  • رفته ای چندی است تا خالی شوی از ما و من هاخوش ندارم ناخوش احوالت کنم ، با این سخن هاگریه کردم بی تو روی شانه های جالباسیعطرتلخت مانده روی تک تک این پیرهن هابعد تو ، باد است حرف عالم و آدم ، به گوشمپندهای پیر مردان... شایعات پیرزن ها...رفته بودی ، مثل اشک ، از چشمها افتاده بودمبا تو ، اما باز افتاده ست اسمم ، در دهن هاکیستی ای عشق ؟ وقتی نیستی در سوگ و سورمچیست فرق پیرهن های عروسی ، با کفن ها؟حوض بی ماهی ، حیاط برگریزان، چای بد طعمباز با گلپونه ها « من مانده ام تنهای تنها »برچسب‌ها: علیرضا بدیع بخوانید, ...ادامه مطلب

  • می روم رفتن از این دیدار مشکل تر که نیست

  • می روم رفتن از این دیدار مشکل تر که نیستدوری از وصلی حقارت بار مشکل تر که نیستگیرم آتش زد مرا اندوه بی سامانی امسوختن از ساختن با عار مشکل تر که نیستاز چه می ترسانی ام؟! یک عمر تنها بوده امعزلت این بارم از هربار مشکل تر که نیستنیست آسانتر ز چشمان تو مضمونی، که هستهست در معنا از این اشعار مشکل تر؟ که نیستکوه هم باشی اگر با صبــــر آبت می کنمترک تو از ترک این سیگار مشکل تر که نیست , ...ادامه مطلب

  • ماییم و در این آینه حیران تو بودن

  • ماییم و در این آینه حیران تو بودنیک عمر تماشاچی چشمان تو بودناین گونه به پیشانی عشاق نوشتند :دل دادن و افتادن و ویران تو بودنتقدیر چنین بود : بمیریم و بمیریمدادند به ما قسمت قربان تو بودندرویشی و بی خ, ...ادامه مطلب

  • خوب است بعد از این به دلت اقتدا کنی

  •   خوب است بعد از این به دلت اقتدا کنی حیف است اگر به بوسه فقط اکتفا کنی   از من نترس کفتر جلدم نمی روم ترس من از شماست مبادا خطا کنی   مدیون قلب عاشق من تا قیامتی جز من اگر به عشق کسی اعتنا کنی   چیزی شبیه حالت اسم تو در من است در کوه اگر که نام خودت راصدا کنی   از شوق دیدن تو رسیده ست جان به لب از دست میروم نکند پا به پا کنی برچسب‌ها: مرتضی قلی زاده بابک, ...ادامه مطلب

  • کاش دور و بر ما این همه دل‌بند نبود

  •   کاش دور و بر ما این همه دل‌بند نبودو دلم پیش کسی غیر خداوند نبود   آتشی بودی و هر وقت تو را می‌دیدم مثل اسپند، دلم جای خودش بند نبود   مثل یک غنچه که از چیده شدن می‌ترسید خیره بودم به تو و جرأت لبخند نبود   هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم کم نشد, ...ادامه مطلب

  • تو را باید بلند دوست داشت

  •   تو را باید بلند دوست داشت مثل کوه؛ کوه هایی که برف نوک قله شان را هیچ آفتابی آب نمی کند. مثل آرزو؛ آرزوهای کودکانه ای که هیچ یاسی کمرنگشان نمی کند. مثل جاده؛ جاده ای که مسیرش تویی. مثل موهات؛ موهات که کنارشان می زنی و روز می شود. تو را باید بلند دوست داشت.   (محسن حسینخانی ) برچسب‌ها: احساسی, ...ادامه مطلب

  • پلک بر هم بزن این چشم اذان پخش کند

  •   پلک بر هم بزن این چشم اذان پخش کند اشهَدُ انّ ” تو” در کل جهان پخش کند   خنده بر لب بنشان حالت لبخند تو را بدهم “حاج حسین و پسران” پخش کند   بغلم کن همه جا ! شهر حسودی بکند چشم تو بین زنان تیر و کمان پخش کند   باد با موی تو هر لحظه تبانی کرده راز دیوانگی ام را به جهان پخش کند   بشود فاشِ همه راز ا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها